سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر اندازه حکمت قوی گردد، شهوت ضعیف شود . [امام علی علیه السلام]
noghteoj
 
خانواده های کربلا

گیسوی خیمه را چه کسی شانه می زند؟

خانواده های کربلا

از شگفتی های حادثه عاشورا که این حماسه را برجسته تر از پیش می کند، حضور خانوادگی برخی یاران امام حسین(ع) در صحنه کربلاست. نگاهی به ایمان و صمیمیت مواج این خانواده ها و به ویژه حضور همسران و مادران عفیف آنان بسیار درس آموز است.

خانواده امام 

اولین و برجسته ترین خانواده کربلا خانواده امام حسین(ع) است. آن حضرت نه با خانواده که با خاندان خود به کربلا آمد. امام، خواهران، برادران، خواهرزادگان و برادرزادگان شان را نیز به همراه آورد.
رباب، یکی از همسران با وفای ایشان بود که طفل شیرخوار خود علی اصغر را در این راه فدا کرد. فرزندان امام حسین(ع) دوشادوش پدر در صحنه نبرد بودند و از پسران حضرت فقط امام سجاد(ع) که به مصلحت الهی بیمار بودند، زنده ماندند. 

خانواده امام حسن(ع)

اگرچه زهر کینه، امام مجتبی(ع) را با خود برده بود، اما همسرش رمله، خود و دو فرزندش قاسم بن حسن و ابوبکر بن حسن را به کربلا آورد. این دو در کربلا به شهادت رسیدند. نام این دو شهید بزرگوار در زیارت ناحیه مقدسه هم آمده است.

خانواده زینب کبری(س)

شیرزن دشت نینوا همراه دو جوان رشیدش «عون و محمد» در کربلا حضور داشت. این دو، پیش چشم مادر به شهادت رسیدند ولی بانوی صبر و ادب خم به ابرو نیاورد. ام کلثوم، دختر آن حضرت نیز به همراه شوهرش به کربلا آمده بود، او نیز همسر خود را به آستان حسین(ع) تقدیم کرد.

خانواده ام البنین
ام البنین زنی بود با شرافت، از خانواده ای ریشه دار و دلاور که نسبت به فرزندان حضرت زهرا(س) بسیار مهربان بود. ثمره ازدواج حضرت علی(ع) با او چهار پسر بود، به نام های: عباس، جعفر، عبدالله و عثمان که هر چهار فرزندش روز عاشورا در رکاب سیدالشهدا به شهادت رسیدند.
ام البنین، پس از شهادت فرزندانش، همه روزه به بقیع می رفت و بچه های عباس را نیز به همراه می برد و به یاد فرزندان شهیدش مرثیه و نوحه می خواند. زنان مدینه نیز به ندبه و نوحه سوزناک او جمع می شدند و می گریستند.

خانواده مسلم بن عقیل(ع)
مسلم بن عقیل پسرعموی امام حسین(ع) و مورد وثوق ایشان بود. او در نیمه شعبان از مکه به کوفه رفت تا برای امام از کوفیان بیعت بگیرد، اما کوفیان بی وفا که 18 هزار نفرشان با او بیعت کرده بودند، عهد و پیمان خود را فراموش کردند و ایشان را به شهادت رساندند.
دو فرزند نوجوان او محمد و ابراهیم، در حادثه کربلا اسیر شدند. یک سال در زندان بودند و سپس با کمک پیرمرد زندانبان فرار کردند، اما آن ها نیز سرانجام به دست حارث، در کنار فرات به شهادت رسیدند. عاتکه، دختر مسلم نیز که از بانوان عاشورایی بود، در اثر حمله دشمن به خیام، زیر دست وپای اسبان افتاد و به شهادت رسید.

خانواده عبدالله بن عمیرکلبی
چون عبدالله تصمیم گرفت از کوفه به یاری امام حسین(ع) بیرون آید، همسرش ام وهب نیز اصرار کرد تا او را با خود ببرد. آن ها شبانه به یاران امام پیوستند. روز عاشورا وقتی عبدالله به میدان رفت، ام وهب نیز چوبی به دست گرفت و به میدان شتافت ولی امام حسین(ع) مانع او شد و فرمود «بر زنان جهاد نیست.» پس از شهادت عبدالله، ام وهب خود را به بالین او رساند و خاک از صورت او می زدود که شمر، غلامی را سراغ او فرستاد. آن غلام، با گرزی بر سر او کوبید و او را نیز کنار همسرش به شهادت رساند.

خانواده زهیربن قین
اگر دلت لحظه ای به یاد حسین(ع) تپیده باشد کافی است تا خود و خانواده ات به رستگاری امیدوار باشی و آن هنگام است که حتی اگر پای جسمت از امام و خاندانش بگریزد، پای روحت نگذاشته و به سوی او خواهی شتافت.
و قصه زهیر این چنین بود. او که در راه بازگشت از سفر حج به ناچار با اباعبدالله(ع) هم مسیر شده بود، سعی داشت هر طور شده از ایشان بگریزد و تا می توانست دور از آن حضرت خیمه می زد، اما در یکی از منزلگاه ها ناچار با فرود آمدن کاروان حسینی هم زمان شد، امام کسی را نزد او فرستاد.
زهیر ابتدا اعتنایی نکرد، همان وقت بود که «دلهم» همسر با ایمان او رو به زهیر چنین گفت «سبحان الله! نمی خواهی به دعوت پسر رسول خدا پاسخ بدهی؟ می توانی نزد او بروی و سخنش را بشنوی و بازگردی». زهیر علی رغم میل باطنی خود، پیشنهاد همسرش را پذیرفت و به سوی خیمه های حسین(ع) رفت و شد یکی از آن 72 ستاره ای که در آسمان کربلا درخشیدند.

خانواده جناده بن کعب انصاری خزرجی
جناده و همسرش بحریه، به همراه پسر نوجوانشان، عمرو با هم به کربلا آمده بودند. وقتی جناده به شهادت رسید، بحریه به فرزند نوجوان خود دستور داد تا به یاری امام حسین(ع) بشتابد و او چنین کرد. امام فرمود «این نوجوان پدرش در جنگ کشته شده و ممکن است مادرش ناراضی باشد.» عمرو پاسخ داد که «مادرم خود به من دستور داده و لباس رزم بر تنم پوشانده است.» سرانجام او به میدان نبرد رفت. رجز خواند و جنگید تا به شهادت رسید. دشمن سر او را به سوی خیمه ها پرتاب کرد. بحریه سر فرزند را برداشت و گفت «چه نیکو جهاد کردی پسرم! ای شادی قلبم!» آن گاه سر بریده را چنان به سوی دشمن پرتاب کرد که با ضربه آن یکی از دشمنان به هلاکت رسید. سپس چوبه خیمه را از جا کند و رجزخوان به سوی میدان رفت، اما امام حسین(ع) او را باز گردانده و در حقش دعا کرد.

خانواده وهب بن عبدالله کلبی
وهب اهل کوفه بود و به همراه مادر و همسرش در کربلا حضور داشت. روز عاشورا به تشویق مادر بعد از حر و بُریر به میدان رفت. کمی که جنگید، نزد مادرش آمد و گفت: آیا راضی شدی؟ مادرش پاسخ داد: وقتی راضی می شوم که در رکاب حسین(ع) به شهادت برسی. وهب دوباره به میدان رفت. همسرش نیز چوبی گرفته و همراه او به میدان شتافت. وهب آن قدر جنگید تا شهید شد. همسرش به بالین او رفت و خون از چهره اش پاک کرد. شمر که شاهد این صحنه بود، به غلامش دستور داد تا این زن را به شهادت برساند. این زن، اولین زنی بود که از سپاه حسین(ع) به شهادت رسید.

خانواده علی بن مظاهر
علی بن مظاهر که از اصحاب خاص امام حسین(ع) بود به همراه همسرش به کربلا آمد. شب عاشورا امام حسین(ع) با یاران خود اتمام حجت کرد و بیعت خویش را از آنان برداشت تا بازگردند، اما هیچ کس بازنگشت. امام فرمود «پس اگر زنی با شماست او را به قبیله بنی اسد ـ در نزدیکی کربلاـ بسپارید چراکه بانوانی که همراه من هستند، پس از مرگم اسیر خواهند شد...».
وقتی علی بن مظاهر برای بردن همسرش آمد، از آن زن شنید «به خدا قسم بی انصافی کردی ای پسر مظاهر! آیا برای تو سهل است که دختران رسول خدا به اسارت بروند و من از اسارت دشمن در امان باشم؟ برایت سهل است که چادر از سر بانوان اهل بیت بردارند و من چادر بر سر داشته باشم! برایت سهل است که زینت های دختران رسول خدا(ص) را بربایند و من خود را به زینت مزین کرده باشم؟...»
علی بن مظاهر با چشمان گریان نزد فرزند رسول خدا بازگشت و گفت «همسرم با آن که از قبیله بنی اسد است، اکنون از رفتن خودداری می کند و می خواهد با شما همراهی نماید.»
امام با شنیدن این خبر گریست و فرمود «خداوند به شما از سوی ما جزای خیر عنایت فرماید.»


پی نوشت :
منابع
حمیده رضایی(باران)
1. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
2. فرهنگ عاشورایی، ج 9 (زنان در نهضت عاشورا)، جمعی از نویسندگان. مرکز چاپ و نشر، مجمع جهانی اهل بیت(ع).
به نقل از ماهنامه خانه خوبان، 1394

 

منبع


نوشته شده توسط سیده خدیجه سعادتمند 95/7/23:: 8:7 عصر     |     () نظر