سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که خود رأى گردید به هلاکت رسید ، و هر که با مردمان رأى بر انداخت خود را در خرد آنان شریک ساخت . [نهج البلاغه]
noghteoj
 
چطور تنهایی خوش باشم؟

دوره مهارت‌های زندگی برای نوجوانان

خیلی از بچه‌ها وقتی در خانه تنها هستند غمگین می‌شوند. آن‌ها نمی‌دانند چه‌طور خودشان را شاد کنند. تو تا حالا غمگین شده‌ای؟ یادت هست وقتی که غمگین شدی چه حالی داشتی؟ چه‌طور از غمگینی بیرون آمدی و شاد شدی؟ فکر می‌کنی برای این که خودت و دوستانت کمتر غمگین باشند چه راه‌هایی وجود دارد؟

غم یکی از احساسات ماست. ما حس‌های مختلفی داریم. بعضی از حس‌ها خوب هستند و بعضی از حس‌ها بد. تا حالا درباره فرق احساس‌های خوب با احساس‌های بد فکر کرده‌ای؟ آدم‌ها احساسات خوب را دوست دارند و احساسات بد را دوست ندارند. مثلا آرامش، خوشحالی، هیجان‌زدگی و احساس افتخار از آن حس‌های خوبی هستند که همه دوست دارند آن‌ها را داشته باشند. اما آدم‌ها همیشه حس خوب ندارند. حس‌های بد هم وجود دارند. مثلا احساس عصبانیت، احساس ترس، احساس حسادت، احساس نگرانی و احساس غم از آن حس‌های بد هستند که کسی دوستشان ندارد. حالا درست است که تو هم این احساس‌ها را دوست نداری اما بالاخره این احساسات در زندگی هر آدمی وجود دارد. مهم این است که آن‌ها را بشناسیم و بتوانیم عوض شان کنیم.

یعنی چی؟غم چه شکلی است؟

تو وقتی غمگین هستی چه شکلی می‌شوی؟ یک لحظه آخرین‌باری که غمگین بودی را تصور کن! صورتت چه شکلی است؟ لب‌هایت مثل تکه بالای دایره، این جوری u، می‌شود نه؟ شاید چشم‌هایت هم بشود پر از اشک و دلت بخواهد گریه کنی. یک چیزی مثل گلوله هم می‌آید توی گلویت که به آن می‌گویند بغض. شاید بی حال هم شوی و حوصله هیچ کاری نداشته باشی. شاید دیگر اشتهای غذا خوردن نداشته باشی. شاید دیگر دلت نخواهد کارهایی که دوست داری مثلا بازی کامپیوتری یا کارتون دیدن را انجام دهی.

اما مهم‌تر از همه این‌ها این است که چه فکرهایی می‌آیند توی سرت. فکر کن ببین این جمله‌های غمگین آشنا نیستند: «هیچکس منو دوست نداره، برای همین تنها هستم»، «دیگه آخرین‌باره که باهاش حرف می‌زنم، چون منو تنها گذاشت»، «دلم می‌خواد از این جا برم». غم و غصه این شکلی است.

تبسمچه طور غم را به شادی تبدیل کنیم؟

برای اینکه غم به شادی تبدیل شود این مرحله‌ها را یکی یکی جلو برو!

1. درباره غم حرف بزن!

به جای اینکه هی غصه‌هایت را بریزی توی خودت و یک گوشه بنشینی درباره‌شان فکر کنی در باره آن‌ها با یکی حرف بزن. مثلا یک دوست، یک همکلاسی، یک معلم و از همه مهم‌تر بابا و مامان. فقط یادت باشد که اگر با دوستت در مورد غصه‌ات حرف می‌زنی، او رازداری را بلد باشد. یعنی درباره حرف‌های تو با کس دیگری حرف نزند.

2. غصه‌هایت را بنویس!

اگر واقعا کسی را پیدا نکردی که درباره غصه‌هایت با او حرف بزنی، آن‌ها را بنویس! یعنی یک دفتر داشته باش و در آن درباره همه حس‌های خوب و بدت بنویس. غم هم یکی از این حس‌هاست.

3. فکرهایت را یادداشت کن!

وقتی که غمگین می‌شوی فکرهای منفی سراغت می‌آید. مثلا اگر بابا و مامان به خاطر بی‌نظمی تو را دعوا کرده باشند این فکر می‌آید سراغت:«بابا و مامان دیگر من را دوست ندارند» یا « من آدم دست و پا چلفتی‌ای هستم». این فکرها هی پشت سر هم توی سرت تکرار می‌شود. این فکرها را بنویس و برو به مرحله بعد.

4. فکرهایت را خوب کن!

حالا یک بار دیگر به فکرهایی که یادداشت کرده‌ای نگاه کن! آیا می‌شود جور دیگری هم فکر کرد؟ مثلا می‌شود فکر کرد «بابا و مامان از این کار من ناراحت هستند وگرنه آن ها من را دوست دارند» یا فکر کرد «من امروز بی‌نظم بودم اما همیشه که آدم دست و پا چلفتی نیستم». به این فکر‌ها می‌گویند فکر‌های مثبت. اگر ما بتوانیم فکرهای منفی را به فکرهای مثبت تبدیل کنیم، حالمان خوب می‌شود.

5. یک کار «حال خوب کن» انجام بده!

حالا که حالت بهتر شد، کاری کن که همیشه آن را دوست داشتی. مثلا بازی، کارتون دیدن یا کتاب خواندن، کاری که همین الان داری انجامش می‌دهی!


منبع


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سیده خدیجه سعادتمند 96/6/23:: 11:7 عصر     |     () نظر
 
من چه تواناییهایی دارم؟

دوره مهارت‌های زندگی برای نوجوانان

شده تا حالا هی به این فکر کنی که « وای دوستم هزار تا کار بلد است انجام دهد اما من هیچی بلد نیستم»؟ مثلا به این فکر کنی  که دوستت بلد است خوب اسکیت بازی کند، ریاضی‌اش خوب است و چند سطح زبان از تو بالاتر است. راستش را بخواهی دوستت هم در مورد تو همین فکر را می‌کند. شاید او به این فکر کند که مثلا شعر حفظ کردن تو خوب است، بهتر از او شنا می‌کنی و بهتر بلدی از درخت توت توی کوچه‌تان بالا بروی! یعنی یک جورهایی تو و هم‌سن‌وسال‌هایت وقتی در مورد خودتان فکر می‌کنید، نمره پایین‌تری به خودتان می‌دهید. این جور فکر کردن می‌تواند تو را غمگین می‌کند.  واقعا تو هیچ کاری بلد نیستی؟

بعضی وقت‌ها خودمان فکر می‌کنیم خنگیم. مثلا وقت‌هایی که یک کاری را درست انجام نمی‌دهیم. مثلا نمره‌مان پایین می‌شود یا نمی‌توانیم یک ورزش را خوب یاد بگیریم.  بعضی وقت‌ها هم دیگران به ما می‌گویند خنگ. اما آیا وقتی دیگران به ما می‌گویند خنگ ما واقعا خنگیم؟

بازی انگشت‌ها

راستش را بخواهی ما نمی‌توانیم در دهان مردم را ببندیم. مردم دهانشان مال خودشان است و ممکن است چیزهای درست یا غلطی در مورد ما بگویند. اما وقتی آن‌ها به ما می‌گویند خنگ باید کاری کنیم که به خودمان ثابت شود خنگ نیستیم. این بازی به تو کمک می‌کند که این جور وقت‌ها حالت خوب باشد:

1. خوب فکر کن ببین که چه کارهایی را خیلی خوب انجام می‌دهی. شاید تو 1000 تا کار بلد باشی. اما فقط 10تای اول را یادداشت کن. مثلا اینکه ریاضی‌ات خوب است، اینکه خوب می‌توانی میز ناهار را جمع کنی، اینکه خوب می‌توانی اسکیت‌بازی کنی، این که خوب می‌توانی فلان بازی کامپیوتری را تا مرحله آخر بروی، این که خوب می‌توانی در یک جمع حرف بزنی، این که خوب می‌توانی به حرف‌های کسی که ناراحت است گوش کنی، و…. می‌توانی ده بار بنویسی «من خوب می توانم…….» و 10 تا کاری که اول یادت می‌آید را بنویسی. این جوری:

من خوب می‌توانم……………………..

من خوب می‌توانم…………………….

من خوب می‌توانم…………………….

من خوب می‌توانم…………………….

من خوب می‌توانم…………………….

من خوب می‌توانم…………………….

من خوب می‌توانم…………………….

من خوب می‌توانم…………………….

من خوب می‌توانم…………………….

من خوب می‌توانم…………………….

2. حالا انگشتانت را باز کن و هر کدام از آن ده کار را روی یکی از انگشت‌هایت بنویس!

3. انگشت‌هایت را پاک کن ولی آن ده تا کار را حفظ کن و فکر کن با یک جوهر نامرئی روی انگشت‌هایت آن را نوشته‌ای.

4. هر وقت دیگران به تو گفتند خنگی یا خودت فکر کردی که خنگی به انگشت‌هایت نگاه کن و آن ده کار را یادت بیاید. می‌بینی. تو خیلی هم توانایی اما بعضی وقت‌ها توانایی‌هایت یادت می‌رود.


منبع


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سیده خدیجه سعادتمند 96/6/23:: 11:4 عصر     |     () نظر
 
من چه جور آدمی هستم؟

دوره مهارت‌های زندگی برای نوجوانان

حتما تا حالا شنیدی که بزرگترها درباره کسی بگویند که « فلانی آدم با شخصیتی است». امیدوارم برعکسش را نشنیده باشی که رویم به دیوار« فلانی آدم بی شخصیتی است».  اما اگر راستش را بخواهی روان‌شناس‌ها،یعنی کسانی که خیلی خیلی در مورد رفتار آدم‌ها چیز خوانده‌اند می‌گویند اصلا ما آدم بی‌شخصیت نداریم. یعنی همه آدم‌ها برای خودشان شخصیت دارند. مثلا بعضی‌ها وظیفه شناسند بعضی‌ها نه، بعضی‌ها خسیسند بعضی‌ها نه. تا حالا فکر کرده‌ای تو چه جور شخصیتی داری؟

خب! حالا وقت آن است که برویم سراغ شخصیت تو. برای این که بفهمی تو چه‌جور آدمی هستی یک مداد بردار و دور هر کدام از کلمه‌های زیر که فکر می‌کنی بیشتر شبیه تو است خط بکش.

صرفه‌جو                                                                            ولخرج
ورجه وورجه کن                                                                  آرام
کتاب‌خوان                                                                          کتاب‌نخوان
اهل بگومگو                                                                        سربه‌راه
آدمی که تنهایی را بیشتر دوست دارد                                      آدمی که جمع را بیشتر دوست دارد
آدمی که به نظر دیگران اهمیت می‌دهد                                    آدمی که به نظر دیگران اهمیت نمی‌دهد
آدمی که باید هر کاری را انجام دهد تا یادش بگیرد                       آدمی که با گوش دادن یاد می‌گیرد
آدمی که زندگی در شهر را دوست دارد                                     آدمی که زندگی در روستا را دوست دارد

خب حالا به جمله‌ها یا کلمه‌هایی که دورش خط کشیده‌ای نگاه کن! این جوری بهتر دستت می‌آید که تو چه‌جور آدمی هستی. اگر دقت کرده باشی از هر دو کلمه  روبه‌روی هم تو فقط به یکی شبیه هستی.

به این سوال‌ها فکر کن:

فکر می‌کنی اگر دوستانت بخواهند دور کلمه‌های خودشان خط بکششند کدام کلمه‌ها را انتخاب می‌کنند؟ تو به کدام دوستت شبیه‌تری؟ کدام دوستت خیلی با تو فرق می‌کند؟ حالا بهتر متوجه شدی که «هر آدمی یک شخصیت دارد» یعنی چه. نه؟

به هر کدام از کلمه‌ها یا جمله‌هایی که دورش خط کشیده‌ای نگاه کن. دو سال قبل هم تو این جور آدمی بوده‌ای؟ فکر می‌کنی دو سال بعد هم این جور آدمی می‌مانی؟

اگر قبلا این شکلی نبوده‌ای نگران نباش. تو در سنی هستی که شخصیت دارد کم کم شکل می‌گیرد. برای همین تعجبی ندارد اگر دو سال بعد هم عوض شوی. همان روان‌شناس‌ها که آن اول در موردشان حرف زدیم می‌گویند تا 18سالگی وقت داری که شخصیتت شکل بگیرد. پس حالاحالاها عوض شو و خوش باش! اما همیشه لااقل خودت بدان که چهجور آدمی هستی!

 

منبع


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سیده خدیجه سعادتمند 96/6/23:: 11:2 عصر     |     () نظر