پاسخ: یکی از علل آن این است که: ازدواج اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی بر می دارد. تا قبل از ازدواج، فقط یک من وجود داشت و همه چیز برای من بود. اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود، یعنی یک موجود دیگری هم در کنار این من قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند، کار می کند، زحمت می کشد، خدمت می کند نه برای من بلکه برای او، در ازدواج است.
بعد که دارای فرزندان می شود، دیگر او اوها می شود، و گاهی آنچنان او ها می شود که کم کم این من بیچاره فراموش می شود و همه اش می شود او و او ها. و این ها قدم های اولی است که انسان از حالت منی و خودخواهی خارج می شود و به سوی غیردوستی می رود و او هم مورد توجهش قرار می گیرد.
تجربه های خیلی قطعی نشان داده است که افراد پاک مجرد، که برای اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند، به این عنوان و به این بهانه، ازدواج نکرده اند و یک عمر مجاهده نفس کرده اند، اولا اغلب شان در آخر عمر پشیمان شده اند و به دیگران گفته اند ما این کار را کردیم، شما نکنید، و ثانیا با این که واقعا ملّا بودند، در فقه و اصول مجتهد بودند، ( اغلب اینها حکیم و فیلسوف هستند)، حکیم و فیلسوف بودند، عارف بودند، تا آخر عمر و مثلا در هشتاد سالگی باز یک روحیه بچگی و جوانی و یک خامی هایی در اینها وجود داشته است.
مثلا یک حالت سبکی خاصی که گاهی یک جوان دارد، می بینی همان حالت در این آدم هشتاد ساله هست. و این نشان می دهد که یک پختگی هست که این پختگی جزء در پرتوی ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی شود، در مدرسه پیدا نمی شود، در جهاد نفس پیدا نمی شود، با نماز شب پیدا نمی شود، با ارادت به نیکان هم پیدا نمی شود. این را فقط از همین جا باید به دست آورد. و به همین جهت هیچوقت نمی شود که یک کشیش، یک کاردینال به صورت یک انسان کامل در بیاید، اگر واقعا در کاردینالی خودش صادق باشد. عامل تشکیل خانواده که خود یک عامل اخلاقی است و این، یکی از علل تقدس ازدواج در اسلام است عاملی است که جانشین نمی پذیرد.
پی نوشت :
1.مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 399-397.
کلمات کلیدی: